وبلاگ ناهیدوبلاگ ناهید، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

در جست و جوی یک رویا

روز مهربان ترین فرشته خدا

پسربچه ای از مادرش پرسید:چرا تو گریه می کنی؟ مادر جواب داد برای اینکه من زن هستم. او گفت: من نمی فهمم!مادرش اورا بغل کرد و گفت: تو هرگز نمی فهمی. بعد پسربچه از پدرش پرسید:چرا به نظر می آـید که مادر بی دلیل گریه می کند. همه زنها بی دلیل گریه می کنند!این تمام چیزی بود که پدر می توانست بگوید. پسربچه کم کم بزرگ و مرد شد.اما هنوز درشگفت بود که چرا زنها گریه می کنند؟سرانجام او مکالمه ای با خدا انجام داد و وقتی خدا پشت خط آمد،او پرسید: خدایا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟ خدا پاسخ داد:وقتی من زن را آفریدم،گفتم او باید خاص باشد. من شانه هایش را آنقدر قوی آفریدم تا بتواند وزن جهان را تحمل کند و در عین حال شانه هایش را مهربان آفریدم...
11 ارديبهشت 1392

می نویسم برایتان .....

وقتی مسیر سبز جنگل انبوه را تا بی نهایت راه می روم، می نویسم، تا کلماتم جامه یی به رنگ سبز درختان بر تن کنند. و آن هنگام که شادمانه ترین لحظات را تجربه می کنم، می نویسم، تا کلمات و نگاهم، از ترنم مهربانی به رقص درآیند. وقتی باران بر شیشه ی اتاقم می خورد، می نویسم، تا بوی خاک باران خورده از نوشته هایم تا دور دست ها پراکنده گردد. آن هنگام که چشمان سرخ خورشید را در انتهای غروب به نظاره نشسته ام، می نویسم، تا کلماتم به رنگ جام می گلگون در آید. وقتی بازی کودکانه ی دختری خرد سال را تماشا می کنم و غرق در زیبایی های کودکانه اش می شوم، می نویسم، و رویای مادر شدن هر لحظه و لحظه در وجودم قوتی دوباره می گیرد و تمام وجودم سرشار از عشقی مادران...
2 ارديبهشت 1392
1